بعضی از رنج ها و بعضی از خاطره ها

هیچوقت رهات نمی کنن

یکهو وسط یه فیلم، یه قصه، یه برش از یه کتاب و حتی یک آیه ی قرآن، میشن بغض، میشن اشک، میدوان تو صدات، دیگه باید اون لحظه ساکت بشی، نگاه کنی فقط. تا هیچکس ندونه توی دلت چه خبره.


راستی قرار شد بگذریم. قرارشد فقط آینده رو نگاه کنیم.

فردا خیلی کار دارم، امتحان،کلاس، خداروشکر دیگه هفته ی آخریه که مسئولم، جشن معارفه رو هم اجرا کنیم دیگه تمومه.

حالا دارم بدون اطلاع همسرم همه آگهی ها رو میخونم، رزومه هم آماده کردم

میخوام کار کنم

البته کاری که شما راضی باشید. البته کاری که خدا راضی باشه.

راستی مادر.

راست راستی منو تو خونه تون.

*

زیاد من رو جدی نگیرید

اگ مایل بودین شمام یه دفترچه ی شخصی بسازید

یه کانال یک نفره

یه جایی که فقط شما هستید و مادر،هر جایی که دوست دارید.

اصلا با هر معصومی که دوست دارید.

میشنون،می بینن.


مشخصات

آخرین جستجو ها