یک سری مطالب سبک زندگی طور داشتم تهیه می‌ردم برای فضای وبلاگ

با همسرم درمیون گذاشتم تا نظرشون رو بدونم.

بعد از چند روز،که مجدد فرصت شد درباره انتشار مطالب صحبت کنیم، خیلی صادقانه حرف دلشون رو زدن.

گفتن خودت عاقلی و من از عملکردت راضی ام. ولی. درمورد این مطالب، پیش میاد که آقایون هم بخوان سوال بپرسن، نظر بدن، یا حنی ارتباط بگیرن. پیش نمیاد؟

گفتم چرا. و حتی تو دلم گفتم تا الان هم بوده آقا! 

دیگه چیزی نگفتن. همین. یعنی دلشون نمیخواد این اتفاق بیفته.

و پیشنهاد کردن بذارم شون اینستا.

تو یه پیج خصوصی.

من اول یکم به این فکر کردم که خب آشناهام کم میشه، یا وبم تعطیل میشه، حوزه فعالیتم محدود میشه و افرادی کمتری مطالب رو میخونن و. ولی بعد به خودم نهیب زدم و کاملا منطقی و قاطع به این نتیجه رسیدم که: برکت دست خداست. اثر گذاری کار خداست. قلب ها و فکرها مال خداست. خود منم مال خدام.

خدایی که گفته مدیریت امور اجتماعی خانم با همسرشه. خدایی که به ما امر کرده مایه آرامش هم باشیم. خدایی که گفته خانواده مهمترین بنیان اجتماعیه.

من بنده ی همین خدام.

*

ممکنه طول بکشه تدارک پیج اینستا.

(دل خوشی هم ندارم به اون صورت از این فضا، کاش میتونستم یه وبلاگ خصوصی بزنم، ولی چون دوتا وبلاگ به نامم ثبته، نمیتونم.)

ان شاالله بعد از تدارک پیج، در خدمت خواهرانم هستم.


مشخصات

آخرین جستجو ها